ادامه مطلب... زنان و مردان باهم متفاوت هستند، ادامه مطلب...
» اولین نیستیم ..!! اما بهترینیم ... « کنار خیابون ایستاده بود ادامه مطلب... دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی .................... بقیه درادامه ی مطلب................ ادامه مطلب...
همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. بقیه در ادامه ی مطلب...............ادامه مطلب... صفحه قبل 1 صفحه بعد |
| |